به گزارش جهان به نقل از کیهان، پایگاه اینترنتی گویانیوز در مطلبی به قلم اسماعیل نوری علا نوشت: برخی از دوستانی که آخرین مصاحبه شاهزاده رضا پهلوی را با تلویزیون صدای آمریکا، دیده اند، اظهار می دارند که او در این برنامه بسیار خسته و عصبی بنظر می رسید؛ و سپس به اظهارنظر در مورد چرائی این وضعیت می پردازند. من نیز چون دیگران به تماشای این مصاحبه نشسته و اکنون به این نتیجه رسیده ام که یک چنین حالتی از لحاظ روانشناسی نمی تواند ناشی از سرگردانی در تشخیص هویت و نقش خود نباشد. او 53 ساله است و در گذر از نیم قرن تاریخ پرالتهاب زندگی اش مجبور بوده تن به تحمیل شخصیت های مختلفی بر وجود و ذهنیت خود بدهد و اکنون در آستانه میانه سالی نمی تواند خود واقعی اش را از میان این همه «هویت» پیدا کند، بقیه ماسک های تحمیلی را به دور افکند، و همانی باشد که خود می پندارد هست.
نویسنده می افزاید: کودکی که، در شکم مادر حتی، پادشاه آینده ایران است و تا سنین بلوغ «والاحضرت ولیعهد» نام دارد و به او تلقین می شود که بزودی جانشین پدری می شود که در قلمرو قدرت اش شخص دومی وجود ندارد (امیرعباس هویدا می گفت به شاهنشاه نگوئید شخص اول مملکت، چرا که در این مملکت شخص دومی وجود ندارد)، نوجوانی که هر کجا پا می گذارد زمین و زمان در برابرش سر خم می کنند، و چون برای تحصیل به خارج می آید می بیند که همه جهان در برابرش به احترام می ایستند، ملکه انگلیس برایش میهمانی می دهد؛ جوانی که هنوز به بیست سالگی نرسیده می بیند که آنچه در این دو دهه دیده و باور کرده خانه ای ساخته شده بر آب بوده است؛ و مردم به خیابان ها ریخته و مرگ پدرش را می خواهند، و پدرش را می بیند که با بغضی در گلو و قطره اشکی در چشم، هراسیده کشورش را ترک می کند و از این خاک به آن خاک می گریزد و تخت بیمارستانی می جوید تا در آن براحتی جان بسپرد.
مدیر سلطنت طلب سایت سکولاریسم نو در ادامه تحلیل خودنویس خاطر نشان کرد: شاهزاده در همان قاهره و در مراسم دفن پدر بود که شنید چیزی در اعماق وجودش به او می گوید که «کدام تاج و تخت را به تو وعده می دهند، وقتی همه چیز مثل فیلم های هالیوودی قلابی از آب درآمده است؟» با این همه، به ترغیب بازمانده اطرافیان پدر و به تشویق مادر سوگوارش، تن به آئین قسم خوردن به قرآن می دهد، خود را شاه ایران اعلام می کند و از آن پس تشریفات سابق درباری، بصورتی عاریه ای و قلابی، همچنان ادامه می یابد. او اکنون در غربت و سرگردانی رفته رفته درمی یابد که در این کمدی -درام دائم چیزی از واقعیت کم است. واقعیت همانی است که اتفاق افتاده است.
این سلطنت طلب خارج نشین در ادامه با اشاره به اینکه رضا ربع پهلوی بارها از سوی طیف های مختلف اپوزیسیون مورد بی اعتنایی یا اعتراض واقع شده، می نویسد: یقیناً او از خود می پرسد پس من شاه کجای ایران و کدام ایرانیانم؟ آیا همین چهار تا و نصفی آدمی که در برابرم تعظیم می کنند برای شهریاری کافی است؟ مگر نه اینکه فیلم های هالیوودی از این بیشتر سیاهی لشگر دارند؟ بخصوص که او مضحکه «رفراندوم ششصد میلیون امضاء» و سپس اعتصاب غذا در لوس آنجلس را هم دیده و مزه واقعیت تلخ را چشیده است. خواهرش در لندن دست به خودکشی زد و برادرش در بوستون گلوله ای را در مغز خود خالی کرد.
اسماعیل نوری علا پس از شماره کردن فهرست بلندی از این بدبختی ها و بدبیاری ها به رضا ربع پهلوی حق داد که در مصاحبه با صدای آمریکا خسته و سردرگم و عصبی باشد.
نظر |